جدول جو
جدول جو

معنی حسن حر - جستجوی لغت در جدول جو

حسن حر
(حَ سَ نِ حُ ر ر)
ابن حسینی عاملی. درگذشتۀ 1298 هجری قمری دیوان شعر دارد. (ذریعه ج 9 ص 239)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسن ظن
تصویر حسن ظن
ظن نیکو، گمان نیک، خوش گمانی
فرهنگ فارسی عمید
(حَ سَ نِ فَ)
فخرالدین ملک الشعراء هندی متخلص به فخر. درگذشتۀ 1199 هجری قمری او راست: ’المرجئه’ بفارسی، و فخرالحسن در ادب فارسی و نظام العقائد. (هدیه العارفین ج 1 ص 300)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حُجْ جَ)
سید محمد حسن حجت، از علمای قرن چهاردهم هجری در کربلا و کتابدارکتاب خانه محتوی مخطوطات بود. (ذریعه 289- 290)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حَقْقی)
ابن مصطفی پاشا وزیر اشقودره ای. وزیر دولت عثمانی بود و معزولاً در 1313 هجری قمری در حلب درگذشت. دیوان شعر ترکی دارد. (هدیه العارفین ج 2 ص 303)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حِلْ لی)
ابن علی بن داود، معروف به ابن داود حلی (647- 710 هجری قمری). او راست: ’اکلیل الناجی’ در عروض. و یازده کتاب دیگر او در هدیهالعارفین (ج 1 ص 283) یاد شده ولیکن نام او را به غلط حسین آورده، و نامی از کتاب رجال او نیاورده است و گویا این اشتباه را اسماعیل پاشا از قصص العلماء (ص 303) گرفته باشد. وی کتابی بزرگ در رجال دارد که در ذریعه (ج 10 ص 84) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ نِخَ)
خوشنویسی:
ای حسن خط از دفتر خلاق تو بابی
شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ دَ)
دهی است جزء دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران. در 62هزارگزی شمال خاوری کرج، کنار راه شوسۀ کرج به چالوس. در کوهستان، سردسیر. سکنۀ آن 230 تن شیعه. زبان، فارسی و تاتی. آب آن از رود خانه گچ سرو چشمه. محصول آنجا سار، غلات، لبنیات، عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری. رودخانه بین آبادی و راه شوسه است. پل چوبی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ نَ ظَ)
خوش نیتی. خوش بینی. مقابل سؤنیت. رجوع به ترکیبات حسن شود
لغت نامه دهخدا
(حُ نِظَ)
حسن نیت. نیک اندیشی. مقابل سوء نیت، خوش گمانی. نیکوگمانی. و آن حالتی است که آدمی با آن مطمئن باشد و متوقع خیر باشد: حسن ظن بزرگان بیش از فضیلت بنده است. (گلستان). حسن ظن بزرگان در خصم بر کمال است. (گلستان). یکی از بزرگان در حق این طایفه حسن ظنی بلیغ داشت. (گلستان) ، خوش باوری. ساده لوحی
لغت نامه دهخدا
(حَ سَچَ)
کوچۀ حسن چپ، علی چپ: خود رابه کوچۀ حسن چپ زدن، تجاهل کردن. (اصطلاح شیرازی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسن مس
تصویر حسن مس
نرم پرماسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسن ظن
تصویر حسن ظن
نیک اندیشی، مقابل سوءنیت، خوش گمانی، حسن نیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
كبارّ السّنّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
Older
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
plus vieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
mayor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
mais velho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
älter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
starszy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
старше
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
старший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
ouder
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
แก่กว่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
بزرگتر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
mzee zaidi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
מבוגר יותר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
より古い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
更老的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
더 오래된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
lebih tua
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
বড়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
बड़ा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
più vecchio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مسن تر
تصویر مسن تر
daha yaşlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی